با همه ی بی سر و سامانیم
باز به دنبال پریشانیم
طاقت فرسودگیم هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنیم
آمده ام بلکه نگاهم کنی عاشق آن لحظه طوفانیم
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانیم
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیم
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانیم
خوب ترین حادثه میدانمت
خوب ترین حادثه میدانی ام
حرف بزن! ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن، حرف بزن، سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
ها به کجا میکشی ام خوب من
ها نکشانی به پریشانی ام
هم نفسمهم قفسم خسته تر از ترانه ام
لال و کمین نشسته ای یک غزل شبانه ام
کوجه نشین و پرسه گرد تا تپش دشنه و درد
در صف اجباریه این هراج تازیانه ام
می روم و نمی رسم به اوج سقف بی ستون
تیشه به ریشه می زنم تا دل فواره ی خون تیشه ی فرهادی من دل دل آزادی من
بگو به قله می رسم از این گذر گه جنون
به من بگو به باغ ما چگونه چیره شد خزان؟
که این حریق بی حیا شراره زد به جان ما
تشنه تر از همیشه ام جام نهان نما کجاست؟
هق هق بی دروغ من خنده ی بی ریا کجاست؟
از پی کشف آینه واژه به واژه می رم
با من خود غریبه ام آن من آشنا کجاست؟
من که از این گریه پلی به سحر و جادو نزدم
پیش حضور ممتد حادثه زانو نزدم
در این ظلام تو به تو جرم مرا به من بگو
من که تلنگوری به این بغض غزل گو نزدم
به من بگو به باغ ما چگونه چیره شد خزان؟
که این حریق بی حیا شراره زد به جان ما هم نفسم هم قفسم خسته تر از ترانه ام
لال و کمین نشسته ای یک غزل شبانه ام
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط
:M&F | لينک ثابت
|سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
جوان ز حادثه ای
پیر میشود
گاهی... و
آدرس
eshghetalkh.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.